غرب در یک قاب شفاف
🔰 غرب در یک قاب شفاف
🔸 تمدن غرب امروز با واژگان فریبندهای مانند آزادی، حقوق بشر و پیشرفت خود را میآراید، اما اگر سطح ظاهری را کنار بزنیم، ردپای اندیشههایی را میبینیم که ریشه در تاریخ خونبار و فلسفه مادیگرایانه دارند. از کولوسئومهای روم تا میدانهای استعمار، لذت از خشونت و سلطهجویی بارها و بارها تکرار شده و در بستر پرازدحام بازارهای مدرن بهشکلی نرمتر و سازمانیافتهتر ادامه یافته است.
🔸 در مواجهه با این تجربه تاریخی باید پرسید که ارزشِ انسان در این منظومه چگونه تعریف میشود؛ آیا کرامت و اخلاق محور قرار دارند یا سود و قدرت؟ فردگرایی افراطی و مادیگرایی، انسان را به ابزار تولید و افزایش سرمایه تنزل میدهد و هرکس یا هر ملّتی که در این چرخه سودآور نباشد، بهسادگی حذف یا به حاشیه رانده میشود.
🔸 این منطق سرمایهسالاری، نه تنها اقتصاد، که سیاست و فرهنگ را نیز ابزارمند کرده است؛ کالاها، رسانهها و حتی گفتمان حقوق بشر کالاهاییاند که در خدمت تثبیت منافع قرار میگیرند و با ظاهری اخلاقی، بیعدالتی را پنهان میسازند.
🔸 حضور رژیم صهیونیستی در مرکز منافع غربی در منطقه غرب آسیا را باید در همین چارچوب دید: رابطهای که بیش از آنکه صرفاً سیاسی باشد، اقتصادی و راهبردی است و برای حفظ جریان انرژی، منافع تجاری و موقعیت ژئوپلیتیک بهشدت حیاتی است. لذا وقتی ساختارهای قدرت غربی در مقابل واکنشهای انسانی نسبت به کشتار و خشونت سکوت میکنند یا آن را توجیه میسازند، باید فهمید که اخلاقیات جایگاه دوم را یافته و منافع اولویت را تعیین میکنند.
🔸 این همان منطق سردِ قدرت است که در قرن بیستویکم نیز با چهرهای مدرن ادامه یافته و امروز در قالب سیاستهای دوگانه، رسانههای کنترلشده و نهادهای بینالمللی گزینشی بازتولید میشود.
🔸 نمونههای عینی این تناقضها در دهههای اخیر متعدد بوده است؛ از حملهها و مداخلات نظامی تا حمایت بیقید و شرط از متحدانی که در منطق قدرت هزینههای انسانی سنگینی را رقم زدهاند.
🔸 در این میان جنگهای کوتاهمدت اما خونین، مانند آنچه در دوره اخیر شاهد بودیم، عریانترین نمایش از تداوم همان الگوست: ویترینی از ارزشهای انسانی و پشت صحنهای از محاسبات منافع. همزمان، تحولات جهانی نشان میدهد که دورانِ تکصداییِ غرب به پایان رسیده؛ خود بازیگرانِ اروپایی و نخبگانشان به کاستیِ توانِ الگوسازی و فقدان مشروعیت فرهنگی اذعان کردهاند و نظم بینالملل به سمت چندمرکزی و رقابتهای منطقهای حرکت کرده است.
🔸 در چنین شرایطی، کشورهایی که به میراث فرهنگی و هویت تمدنی خود باور دارند، میتوانند از موضع انفعال خارج شده و در طراحی نظم جدید جهانی نقشآفرینی کنند.
🔸 این تغییر ساختاری فرصتی است برای کشورهای صاحب تمدنهای دیگر، بهویژه تمدن اسلامی و تجربه تاریخی ایران، تا نسخهای متفاوت از توسعه و پیشرفت را پیشنهاد کنند؛ نسخهای که اساسش بر کرامت انسانی، عدالت اجتماعی و استقلال فکری استوار باشد.
🔸 بازخوانی تاریخ نشان میدهد که پیوند میان دین، فرهنگ و عقلانیت در تمدن اسلامی و ایرانی، بستری برای تولید دانش، هنر و عدالت فراهم آورده که میتواند در مواجهه با سلطهگری غربی مدلی سازنده عرضه کند. از این منظر، آینده نه متعلق به منطق سلطه، بلکه به منطق آگاهی، همبستگی و عدالت است.
🔸 به این ترتیب وظیفه روشنگری و نقد سازنده آن است که ویترینِ پرآبوتاب غرب را کنار زده و ریشههای فکری و عملی آن را افشا کند تا مخاطبان بفهمند شعارها چقدر با رفتارها فاصله دارند.
🔸 برای مقاومت مؤثر، لازم است که خود را در زمینه دانش و فناوری تقویت کنیم تا وابستگیها کاهش یابد، قدرت تصمیمگیری ملّی حفظ شود و صدای استقلال در میان غوغای تبلیغاتی جهان رسا بماند.