تعبیر رابطهى بین خدا و انسان
مقام معظم رهبری
تعبیر رابطهى بین خدا و انسان در بسیارى از ادیان آسمانى و در اسلام همین تعبیر بندگى است؛ بندهى خدا. بندهى خدا یعنى تسلیم خدا و خدا منشأ همهى خیرات و مجمع همهى خیرات است. بندهى خدا بودن یعنى بندهى کمال و خیر و نور مطلق بودن. این بندگى، چیز خوبى است. بندهى انسانها بودن، اسیر انسانهاى دیگر بودن، این چیز خیلى بدى است؛ چون انسانها ناقصند، انسانها محدودند؛ بندهى آنها بودن، ذلّت براى انسان است. بندهى قدرتهاى ظالم بودن، ذلّت براى انسان است؛ بندهى هوسها و خواهشهاى نفسانى بودن، ذلّت و حقارت براى انسان است. پس بندگى از آن جمله چیزهایى نیست که همه جا بد یا همه جا خوب باشد؛ نه، ممکن است یک جاهایى بندگى خیلى بد باشد، یک جاهایى بندگى خیلى خوب باشد. بندهى خدا بودن یک مفهوم بسیار متعالى است.
این رابطهى بین انسان و خدا را در بعضى از ادیان مثل مسیحیّت، به جاى بندگى، رابطهى پدر و فرزندى معرفى کردهاند که انسانها همه فرزند خدایند. در تعبیرات مسیحیّت این جورى است: فرزند خدا. خب، «فرزندى» تعبیر غلطى است از این رابطه، فرزندى یعنى چه؟ ببینید؛ اینکه در «قُل هُوَ الله» قرآن، هر روز شما تکرار میکنید: لَم یَلِد وَ لَم یولَد، به خاطر این است که هنوز در دنیا تفکّرى وجود دارد که همین تفکّر مسیحیّت است که زاییدهى تفکّرات شرک روم و یونان قدیم است، که آنها خدایان را پدرها و مادرها میدانستند براى بشر و جوامع بشرى. این مسیحیّت فعلى تغذیهشدهى آن شرک دوران تمدّن یونان و روم باستان است. فرزند خدا بودن حرف غلطى است. یعنى خداى متعال اگر بنا شد این قدر محدود شد که جسم شد و تولید کرد مثل بقیّهى اجسام که تولید میکنند، این دیگر خدا نیست. آن مفهوم خدا که انسان در مقابل آن خاضع است، باید مفهوم بىنهایتى باشد که مصداق آن مفهوم ــ که ذات مقدّس پروردگار عالم است ــ بایستى بکلّى خالى و خارج از حدود عدمى و نقصآور باشد. وَالّا موجودى که نقصى و حدّى دارد، خب او قابل پرستش نیست، قابل عبادت نیست؛ انسان بزرگتر از این حرفها است.