معاون فرهنگی نوشهر

معاون فرهنگی نوشهر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

دو خاطره جالب و مهم از آیت الله حائری شیرازی

29 آذر 1404 توسط دهقان

دو خاطره جالب و مهم از آیت الله حائری شیرازی

در قم ساکن خانه کوچکی بودم. رهن و اجاره بود. آن زمان 26 هزار تومان رهنش بود، اجاره هم 100 تومان بود و بقیه مبلغ اجاره بابت رهن بود. یک سال در این خانه بودم. یک سال تمام شد و بنا بود به محضر برویم برای تمدید یک سال دیگر.

شب خواب دیدم در مجلسی مذهبی هستم و من هم در میان مردم بودم و سخنران هم آنجا بود. یکی از راه رسید و یک کاغذی به من نشان داد. کاغذ را خواندم، دیدم نوشته: «شما این مبلغ سنگین #ربا گرفتی»! من خیلی ناراحت شدم، گفتم: «من ربا گرفته‏ ام!؟» این آقا دلش به حال من سوخت، گفت: این قانون یک تبصره دارد، شما می‏توانید بگویید من از این قانون اطلاع نداشته‏ ام. از خواب بیدار شدم و گفتم: این خواب به خاطر این است که من پول را به او قرض داده‏ ام و [در عوضش] صد تومان از مال الاجاره کم کرده‏ ام. گفتم من محضر نمی آیم و نرفتم!

در خانه صدای چکه آب که در چاه می‏ ریخت می ‏آمد. اهل بیت ما به صاحبخانه گفت: مثل اینکه لوله ترکیده و آب در چاه می‏ریزد. آمد و اصل شیر فلکه ما را بست. حالا ما دو تا بچه داریم یک ساله و دو ساله، این‏ها هر روز لباسشویی داشتند، اهل بیت ما هم علویه بود، از خانه همسایه یک بشکه آب آورده بود که کهنه بچه ‏ها را بشورد، آن موقع هم هنوز از این پوشک‏ ها نیامده بود. خواهرم از تهران آمد میهمان ما. رفته بودیم جمکران، در جمکران خواهرم از اهل بیت پرسید: «این بچه‏ ها چه می‏فهمند که آوردی جمکران؟» اهل بیت ما- خدا رحمتش کند- گفت: از خودشان بپرسید، آمد از این بچه ‏ها پرسید: «شما برای چه آمده‏اید جمکران؟» گفتند: ما آمده ‏ایم از امام زمان بخواهیم که خدا ما را از دست این صاحب خانه نجات بدهد!

شما فکر نکنید این بچه ‏ها نمی‏فهمند، #بچه_ها_می‏فهمند! به هر حال، خدا فرجی کرد و خانه‏ ای که الان در قم دارم، همان موقع تهیه شد. آبرومندانه هم تهیه شد، صد متر بود که خریدیم 102 هزار تومان. مبلغ مهمش را هم مدرسه حقانی داد و این خانه خریدن ما مصداق این آیه بود: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا » «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»؛
من نرفتم تمدید کنم لذا «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»: خدای تعالی راه نجاتی قرار داد و از راهی که ما فکر نمی‏کردیم خانه ‏ای روزیمان کرد. این‏ها واقعیت است. بچه ‏ها خوب می‏فهمند.

یادم است مدتی باران کافی در شیراز نباریده بود. من بچه 4 ساله بودم و خواهرم 6 ساله بود. پدرم مجتهد بنام شیراز بود. به ما گفت: «دو رکعت نماز بخوانید و بعد از خدا بخواهید باران ببارد». من و خواهرم رفتیم روی پشت بام دو رکعت نماز خواندیم بعد دستمان را گرفتیم همین طور که بابا گفته بود. گفتیم: خدایا باران ببار. خدا می‏داند ابر شد و #باران_بارید! فکر نکنید بچه ‏ها متوجه نمی‏شوند. اینجوری نیست! اینکه بعضی #امامزاده ‏ها بچه خردسال‏ اند و حاجت می‏دهند به خاطر این است، انسان ‏اند.

 نظر دهید »

تا برای دیگران نقل نکند، پیچ‌وتاب دارد!

29 آذر 1404 توسط دهقان

آیت الله حائری شیرازی

🔸تا برای دیگران نقل نکند، پیچ‌وتاب دارد! 🔸

همان‌طور که اگر کسی غذایی بخورد که به آن عادت نداشته است، حالت تهوع به او دست می‌دهد، منافق هم اگر عمل صالحی انجام دهد، به مزاجش نمی‌سازد و می‌خواهد آن را دفع کند؛ ازاین‌رو اگر عمل صالحی انجام دهد، زود آن را #نقل می‌کند؛ اگر به خودش قول هم بدهد که این کار را به کسی نخواهم گفت، نفسش راحت نمی‌شود، مگر اینکه آن کار را به دیگران بگوید، و تا نگوید #پیچ‌وتاب دارد؛ اما همین‌که گفت، مثل زنی که وضع حمل کرده باشد، دیگر آرام و راحت می‌شود؛ چون بارش را زمین گذاشته و چیزی در بساطش نیست.

مؤمن هم اگر معصیتی ‌کند، می خواهد آن را سریع دفع کند. اگر به کسی ظلم کند، همان حالتی را دارد که مادر هنگام وضع حمل دارد و تا عذرخواهی نکند، آرام نمی‌گیرد.

 نظر دهید »

می‌خواهند خودشان را جلوه بدهند

29 آذر 1404 توسط دهقان

آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸می‌خواهند خودشان را جلوه بدهند 🔸

خداوند به موسی (علیه السلام) فرمود: «قال فَاِنَّها مُحَرَّمَهٌ عَلَیهِم اَربَعینَ سَنَهً یَتیهُونَ فِی الأرضِ». بنی اسرائیل به خاطر رفتار بدی که از خود نشان دادند، فتح شهرهایی که به آنها وعده داده شده بود، چهل سال بر آنان حرام شد و در بیابان سرگردان شدند.
جریان این بود که خداوند به بنی اسرائیل وعده داده بود که اکنون که از مصر بیرون آمدید، شهرهایی را در فلسطین فتح خواهید کرد. پیش از اینکه آن شهرها را فتح کنند و وارد آن شوند، قرار شد از دوازده سبطی که بودند، از هر سبط یک نفر مأمور شود تا به عنوان تاجر در آن آبادی‌ها بگردند و گزارش بیاورند. این دوازده نفر مدتی با لباس مبدّل و به صورت پوششی در آن آبادی‌ها گردش کردند و بازگشتند. ده نفر از آنان مُرجف شدند؛ یعنی در هنگام گزارش دادن، دل‌ها را خالی می‌کردند و به عنوان اینکه حرف_تازه‌ای زده باشند، مرتب مطالب مأیوس_کننده می‌گفتند.
الآن هم می‌بینیم؛ گاهی سخنران‌ها برای اینکه نشان بدهند که حساسیتشان زیاد است و نسبت به بدی‌ها به شدت حساس هستند، رکوردارِ گفتن نارسایی هستند. از این راه می‌خواهند خودشان را جلوه بدهند و روی دست همه بلند شوند. این‌ها را مُرجف می‌گویند. در نویسندگان و گویندگان کم هم نیستند.

این ده نفر از بنی اسرائیل، هر چه گفتند، روی دست همدیگر بلند شدند و #مبالغه درباره دشمن را به اوج خودش رساندند. مثلاً می گفتند آدم‌هایی دیدیم بلندقامت، با شانه‌های پهن و بازوهای گره خورده، شمشیر و نیزه و سپر و کلاهخود و اسب‌هایی چنین و چنان! مبالغه روی مبالغه! مثل بعضی از کسانی که الآن به اروپا می روند. برمیگردند و میگویند ما نمی‌توانیم به آنها برسیم و …

 نظر دهید »

زهر مار

29 آذر 1404 توسط دهقان

آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸زهر مار🔸

در جلسه‌ای یکی از آدم‌های بسیار مخلص، وقتی می‌خواست مشکلات را بگوید، نود و نه درصد سخنانش سخن از نارسایی ها، کمبودها و کم کاری‌ها بود. گفتم: آقا! این رهبر را که گذاشته‌اند، #امام شماست. لااقل، همان رفتاری که با امام جماعتتان می‌کنید، با او هم بکنید. یک نفر وقتی به عنوان #امام_جماعت به نماز می‌ایستد، با او چه رفتاری می‌کنید؟ زودتر از او به رکوع نمی‌روید. وقتی هم به رکوع رفت، معطل نمی‌شوید و خودتان را به او می‌رسانید. زودتر هم سر از رکوع بر نمی دارید.

این رهبر یعنی امام؛ یعنی حداقل امام جماعت. رفتار و گفتارش را جلویت بگذار و نگاه کن. نود و نه درصد آن، «می‌توانید» است، «می‌شود» است، «شدنی» است، «قوت قلب» است، «#روحیه_دادن» است، «جرأت دادن» و «جسارت دادن» است. گاهی هم یک اشاره می‌کند و اخطاری می دهد. آن وقت شما عکس این را انجام می‌دهید.

گفتم: در مؤسسه رازی برای اینکه بتوانند پادزهر درست کنند و سرم‌سازی کنند، مارها را تربیت می‌کنند و زهرشان را می‌گیرند. ماری را جلوی من آوردند و زهرش را به من نشان دادند. شاید کمتر از یک گرم بود. گفتند: این زهر برای کشتن هشتاد نفر کافی است!! آیۀ یأس خواندن، مثل #زهرمار است. یک قطره‌اش برای اینکه چهل نفر را از بین ببرد کافی است.

 نظر دهید »

پسر را جسور بار بیاورید

29 آذر 1404 توسط دهقان

آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸پسر را جسور بار بیاورید🔸

پسر باید جسور بشود، باید پرجرأت بشود. مرحوم آقای آمیرزا نور الدین [حسینی الهاشمی]*، بچه هایش را اینطوری تربیت می کرد. باغ داشت، در باغ زندگی می کرد. می گفت: «یک شیربچه می خواهم که برود فلان جا، آن قوطی سیگار من یا دفتر من را بیاورد». دفتر را گذاشته بود گوشه باغ و بچه شب تاریک باید برود بیارورد!
پسر است؛ باید خطر کند. باید در تاریکی برود. باید به این امور عادت بکند. پسر اگر سوسک می بیند بترسد، چه فایده دارد؟ خود آقای آمیرزا نورالدین مار را با دمش می گرفت؛ مارهای بزرگ و کوهستانی! بعد به بچه ها می گفت بیایند با این مار بازی کنید. بچه ها باید دست بزنند به مار تا جرأت پیدا کنند.
——————————————————
*مرحوم آیت الله العظمی سید نورالدین حسینی الهاشمی، پدر همسر آیت الله حائری شیرازی و از علمای بزرگ فارس بودند.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 41
  • 42
  • 43
  • ...
  • 44
  • ...
  • 45
  • 46
  • 47
  • ...
  • 48
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 384
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

معاون فرهنگی نوشهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس