معاون فرهنگی نوشهر

معاون فرهنگی نوشهر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

گروه تواصی

30 آذر 1404 توسط دهقان

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸با همدیگر، گروه تواصی تشکیل دهید🔸

با همدیگر گروهی تشکیل بدهید و اسم گروهتان را بگذارید #گروه_تواصی. بگویید بیایید ما با هم برادر بشویم. هر وقت من در صبر، کم می آورم، تو کمی به من قرض بده. هر وقت من در بصیرت کم آوردم، کمی بصیرت در جیبم بریز. به من بصیرت بده.

من هم هر وقت تو کم بیاوری هرچه بلد هستم به تو می گویم. یعنی ما به همدیگر، توصیه به حق و توصیه به صبر می کنیم.

دیگران هم به شما ملحق بشوند. بعد برای #بچه_هایتان هم گروه تواصی درست کنید.

 

 نظر دهید »

بصیرت

30 آذر 1404 توسط دهقان

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

امروز دشمن با تمام اطلاعاتش
بصیرت ما را نشانه رفته است.

«جنگ نرم» برای شکار بصیرت است
و «جنگ سخت» برای شکار صبر .

 

 نظر دهید »

قدرت و حرکت

30 آذر 1404 توسط دهقان

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸قدرت و حرکت🔸

خداوند به بنی‌اسرائیل دستور می‌دهد: «وارد شهر شوید تا پیروز گردید». اما آنها می‌گویند: «اول فرعونیان از شهر خارج شوند، تا ما وارد شویم»!

نفس می‌گوید اول باید شهر از کافران پاکسازی شود، تا من داخل شوم! اما خدا دستور می‌دهد تو برو تا آنجا پاک شود.

این دو مسئله است. همیشه انبیاء می‌گفتند حرکت کنید تا خدا به شما مدد کند اما نفسانی‌ها می‌گویند ابتدا خدا ما را مسلط کند، تا بعد ما حرکت کنیم!

امام راحل به ائمه جمعه و جماعات سراسر دنیا که خدمت ایشان آمده بودند گفتند: ننشینید تا قدرت پیدا کنید و بعد مقابله کنید؛ بلکه مبارزه کنید تا قدرت پیدا کنید! این نمایانگر تفاوت راه خدا و راه شیطان است.

 

 نظر دهید »

خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی

30 آذر 1404 توسط دهقان

🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸

خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی

🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟
سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم.

🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه می‌کردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک می‌کردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمی‌دانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که می‌دیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم.

🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. می‌بوسد و می گریست و فریاد می‌زد: یا ابا صالح مددی! … یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره …»
آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل می‌آید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟»
گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم.

🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. … بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور می‌کردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت می‌کردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی.

🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین می‌کند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و می‌گفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات می‌توان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، #احترامی که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر #مواضعتان و حضور فعالتان در #قضایای_سال_گذشته است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]).
اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند:
«این #عَلَم، حالا که بلند شده، #نباید_بیفتد. اگر افتاد دیگر هیچ کس نمی‌تواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید»

🕌 پدر که گویا یکّه خورده باشد، سرش را بلند کرد. نگاهی به آیت الله انداخت و بعد نگاهی به من کرد. گویا مایل نبودند برخی مسائل را در حضور من بیان کنند. گفتند چند نفری میهمان داریم. با اجازۀ شما، علی برود ایشان را بیاورد تا از زیارت شما محروم نباشند. به اتفاق یکی از اعضای دفتر، به اتاق انتظار رفتیم و بعد از چند دقیقه به سالن برگشتیم. همان شخص این بار بالای سر آیت الله ایستاده بود و تکرار می‌کرد: «فقط مصافحه، دستبوسی ممنوع». گرد ایشان نشستیم. گفتند: «عزیزان همه شیرازی هستید؟» همه پاسخ دادند.
گفتند: «اولاً قدر این حاج آقا که همراهش به دیدن من آمدید را بدانید. انسان وارسته ای است و برخی اوصافش کم نظیر است». بعد گفتند: «دو گوهر در شهر شما زندگی می‌کنند که تا هستند، از وجودشان مستفیض شوید. اینها نورند! یکی آیت الله آشیخ محمد رضا حدائق و دیگری آیت الله پاکدل». بعد نگاهی به من کردند و گفتند: «اهل زیارت قبر حافظ هستی؟» گفتم بله.
گفتند: «از جانب من برو و بالای سر قبر حافظ فاتحه بخوان». بعد اندکی سکوت کردند و گفتند: «به مسئولین سلام مرا برسان و بگو: حافظ، سینه سوخته بوده. اهل معنا بوده. وصیت کرده قبرش زیارتگاه باشد. ترتیبی دهند از این حالت که هرکس تفریحی که جای دیگری نمی‌تواند بکند، می رود آنجا انجام می دهد، در بیاید! زیارتگاه، جای قلیان و قهوه خانه نیست. جای ادب است. آدم باید آنجا به یاد خدا بیفتد، نه به یاد خلق خدا که دخترها و پسرها قرارشان را آنجا می‌گذارند [با خنده].»

🕌 همه از اشراف آیت الله به جزئیات امور شهرمان مبهوت بودیم. کسی را صدا زدند که برای میهمان ها دُرّ نجف بیاورید. با دستشان هدیه ها را بدستمان کردند و گفتند تا هر وقت که مایل بودید در نجف بمانید، اسبابش را فراهم می‌کنند و متواضعانه جمع را ترک کردند و من هنوز در فکر اِشراف آیت الله به امور بودم.

 

 

 نظر دهید »

زیتون؛ درخت شهرداری ها !

30 آذر 1404 توسط دهقان

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸زیتون؛ درخت شهرداری ها !🔸

🌳 بعضی ها عقیده دارند که در شهرها و بوستان ها باید #درخت_غیر_مثمر کاشت. شهرداری ها هم درخت های غیر مثمر مانند کاج و سرو و از این قبیل درختان می کارند. این #اشتباه_است. شما بروید کشورهای اروپایی را ببینید. مثلاً در ایتالیا، درختان زیتون با تنه های بسیار قطور و کُلُفت وسط خیابان ها کاشته اند. گاهی هم در آن جاها سرماهای بسیار سخت و چند درجه زیر صفر دارد که درخت های زیتون را خشک می کند، اما دوباره از پایین جوانه می زند و بالا می آید. اصلاً درخت زیتون #درخت_شهرداری هاست؛ علتش این است که مثلاً اگر درخت نارنج بکارند، تا نارنجش می رسد مردم می کَنَند و چیزی را که مالکش نیستند به خانۀ خودشان می برند. اما زیتون میوه ای نیست که از درخت بکَنَند و بخورند. هرکه میوۀ درخت زیتون را بکند، خودش پشیمان می شود! تلخ است و قابل خوردن نیست. عمل آوردن آن هم اینطور نیست که آدم بگوید اگر درون دیگ بپزد خوب می شود. اگر بخواهند روغنش را هم بکشند نیاز به یک کارخانه روغن کشی دارد.
به این دلایل است که میوۀ درخت زیتون را هیچ کس سراغش نمی رود. لذا برای شهرداری ها بسیار مفید است؛ چون هم #نگهداری اش آسان است، هم #بهره_های فراوانی دارد، مانند استفاده از #سایه، #درآمد_زایی و منافع بسیار دیگر. پس زیتون در واقع درخت شهرداری هاست.

🌳 زیتون درختی است که #عمرش بسیار زیاد است. درخت زیتون تا #هزار_سال عمر می کند! اصلاً درباره درخت زیتون این جمله درست است که زیتون مرگ ندارد، مگر این که او را بکشند. درختان زیتونی در عالم هستند که چند هزار ساله اند!
از جهت بازدارندگی باران، درخت زیتون، بهترین درخت برای #آبخیزداری است. درخت زیتون، برگ ریزان ندارد. در فصل زمستان، درختانی مثل انجیر و انگور که برگ ریزان دارند، وقتی باران به شاخه های آنها می خورد، سرعت و شدت باران را متوقف نمی کنند و این موجب صدمه به خاک می شود. اما درخت زیتون اجازه نمی دهد باران به زمین بخورد؛ یعنی زیتون می تواند اولویت اول برای آبخیزداری باشد؛ بلکه از انجیر هم برای این کار مناسب تر است و خاک سطحی را نیز حفظ می کند.

🌳 هر چه سن درخت بیشتر می شود، شاخه ها بالاتر و ریشه ها در اعماق زمین پایین تر می روند و این دو در جهت مخالف هم حرکت می کنند. مثلاً ما در طرح «فلاحت در فراغت»، در دشتکوه و هرجا که مُیَسّر بوده است، درخت زیتون کاشته ایم. هرجا که سیل آمده است، در آنجا درخت زیتون قطرش و بلندی اش دو برابر شده است؛ یعنی سیل برای درخت نعمت است و این درختان به نحوی #مانع_سیلاب شده اند.
به عکس، در جاهایی که سیل گیر نبوده است، درختان زیتون کوتاه قد مانده اند.

🌳 سیل را وقتی کنترل کنید #نعمت می شود. در جاهایی که باران می بارد، اگر درخت وجود داشته باشد و باران را مهار کند آب وحشی را اهلی می کند و باران به نعمت تبدیل می شود. لذا باید از این نعمت خدادادی استفادۀ بهینه کرد و در امر #آبخیزداری با استفاده از کاشت درخت زیتون حداکثر استفاده را از آب و باران و سیل نمود.

🌳 زیتون #شجرۀ_مبارکه است: قرآن می فرماید: «شجرة مبارکة زیتونة لا شرقیة و لا غربیة یکاد زیتها یضییء»؛ گشایش کار ما در کاشت درختان زیتون است.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 41
  • ...
  • 42
  • 43
  • 44
  • ...
  • 384
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

معاون فرهنگی نوشهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس